چرا اشتیاق؟
اگر میخواهی با پروردگارت یکی شوی، باید از «خود» بگذری. برای گذشتن از «خود»، گاهی لازم است، تا پای جان پیش روی .
رهروی بدون اشتیاق و اشتیاق بدون گذشتن از هرآنچه برای تو دلبستگی میآورد، امکانپذیر نیست. پس بیاموز که از دلبستگیها رها شوی و خود را به دوست سپاری.
در بند «خود»
راه رهروی، راه پیوسته رفتن، از راه بازنایستادن و تلاش بیوقفه است. برای رسیدن به دوست باید خطر کنی. از «خود» بگذری و هرگز هیچ موجودی را نیازاری.
چنانچه باعث رنجش و آزار انسانی شوی، راه خود را دورتر کرده و از منزل دور خواهی افتاد. برای فدا کردن و فنا کردن خود و رها شدن از منیّتها، چارهای جز احقاق حقّ دیگران و گردن نهادن به فرمان پروردگار نداری. در غیر این صورت خود تو در بند «خود» مانده و مقصد دور و بعید خواهد نمود.
عادت بخشش
چرا در خود فرو رفتهای؟ مگر نمیدانی برای پیوستن به خداوند باید از خودت رها شوی؟ تا کی میخواهی، خود را محور قرار داده و خدا را فراموش کنی؟ یک سالک هرگز نمیرنجد. عذاب دنیوی ندارد. کدورت نمیداند و رنجش نمیشناسد.
برای سیر و سلوک راه حق از خودت رها شو. برای اینکه بتوانی زود ببخشی، همواره به یاد داشته باش: خداوند رحمان است و بزرگترین خطاهای شما را تنها با یک توبۀ قلبی و حتّی قبل از آن میبخشد. پس برای خلیفةالله شدن، باید که شما نیز بخشنده بوده و قلبتان را به بخشش عادت دهید تا بتوانید خدا را درک کرده و به او نزدیک شوید.
رنجشها شما را از خداوند بازمیدارد و بر قلبتان زنگار مینشاند. زنگارها را زدوده و به سوی دوست رو آورید که این برای شما بهتر است، اگر میدانستید.